تورهای سفرنویس

tour-image

عضویت در سفرنویس

register-image
register-image

بیژن نجدی و حمام گلشن لاهیجان

شاید بیژن نجدی بهانه ای باشد برای پرداختن به حمام گلشن، حمام گلشن لاهیجان که اتفاق مثبتی هنوز برای آن صورت نگرفته، 24 آبان زادروز تولد بیژن نجدی شاعر و داستان نویس اهل گیلان بود، بیژن نجدی، در خاش از پدر و مادری لاهیجانی متولد شد و بیشتر داستانهایش از مکانهایی در شهر لاهیجان به عنوان مکان داستان بهره می برد، او 2 بار در داستانهایش از حمام گلشن یاد کرده …
یکی داستان “من چی را می خوام پیدا کنم؟” که تاریخ و مکان نوشته شدنش 10 شهریور 1368 در لاهیجانه و دیگری داستان “خال” نوشته شده در لاهیجان-تابستان 1364. با توجه به این قراین توصیفاتی که او از این حمام های عمومی در این دو داستان ارائه می دهد  حمام گلشن می تواند، به عنوان منبع الهام بیژن نجدی در توصیف مکان به عنوان بستری که وقایع داستان های “من چی را می خوام پیدا کنم” و “خال” در آن ها روایت می شوند باشد.

بیژن نجدی شاعر و داستان نویس لاهیجانی
بیژن نجدی شاعر و داستان نویس لاهیجانی

در داستان “من چی را می خوام پیدا کنم” بیژن نجدی از روستایی خیالی به نام گرزن آباد نام می برد که وجود خارجی ندارد ولیکن با توجه به مکان نوشته شدن داستان ها و حال و هوای کلی داستان های بیژن نجدی که در لاهیجان و حوالی آن می گذرد، ردپای حمام گلشن را به وضوح می شود در این داستان ها دید. بریده ای از توصیفات حمام گلشن در زیر آمده است:

“مرتضی توی خزینه به یاد آورده بود که عروس را باید با الاغ بیاورند و وسط حمام تشت پر از انگور بود. برای پدر داماد در شاه نشین حمام لنگ پهن کرده بودند که داشت قلیان می کشید دور تا دور او ریش سفیدها پیری پوست شان را پسبانده بودند به کف داغ حمام. سفره ی بته جغه ای وسط صحن پهن بود که بشقاب های اطرافش را دلاک ها یکی زیاد می کردند..”

“برای جوان ترها در اتاقک های دلانهای کیسه کشی سفره انداخته بودند…”

“دو گودی وسط سقف حمام شیشه های کوچکی بود که رنگ آفتاب را پاره پاره می کرد و روی میهمان ها می ریخت. از همان شیشه ها بود که صدای سه تار رضا رفته بود روی بام. مرتضی بالش پوست چرمی کیسه کشیدن را زیر سرش گذاشته بود و عرق کرده بود و لای رنگ و چهار مضراب کمانچه غلت می زد…”

کارتن خوابها در حمام گلشن
کارتن خوابها در حمام گلشن

“از نمره ی آن طرف صحن صدای آب و خنده می آمد. جامه دار سینی چای را بیرون می برد. برادر طاهر کاسه ی مسی پر از سکه را می آورد. جامه دار با قدیفه گل ترمه ای روی شانه و لنگ های آب نخورده توی نمره ای رفت که در آن دوستان داماد او را غسل می دادند. صدای آب قطع شد. جامه دار یک لنگ را روی موهای طاهر بست، دو تا لنگ را به دور کمر و سینه ی طاهر پیچید، قدیفه ی ترمه ای را روی شانه ی طاهر انداخت و او را بیرون آورد. همه صلوات فرستادند و پدر طاهر مشت مشت از سکه های توی کاسه را به اطراف حمام پرت کرد. برادر داماد یک جفت کتله را زیر پای داماد جفت کرد. طاهر مثل آدم های روی کاشی ها حوشگل شده بود و بوی آب داغ حمام مال او بود که از در بیرون می رفت. قرق حمام هم شکسته شد.”

این گزارش به همت دوست عزیزم پیمان (تارنمای سپهرداد) تهیه و تقدیم شما دوستان شده است، و زادروز بیژن نجدی بهانه ای بود برای یادآوری حمام گلشن که حال و روز خوبی ندارد.

اینجا را با دوستان خود به اشتراک بزارید

همسفران

با ما همسفر باشید

XHTML: امکان استفاده از این کدها وجود دارد: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>