جهنم تایلند کجاست؟
ای کسانی که ایمان آورده اید و ای کسانی که ایمان نیاورده اید و به تایلند سفر می کنید، بدانید و آگاه باشید که تایلند، جهنم هم دارد و اگر هم باور ندارید، در ادامه بخوانید و ایمان بیاورید …
از پاتایا در حال رفتن به بانکوک بودم و دنبال جهنم تایلند، دیشب از هر بانویی که در واکینگ استریت بود می پرسیدم؛ جهنم تایلند کجاست؟ می خندید و می گفت بفرمائید داخل! می دانستم دروغ می گوید! صبح که به سختی از خواب بلند شدم از پذیرش هتل پرسیدم؛ جهنم تایلند کجاست؟ خندید و گفت؛ تایلند بهشت هست و جهنم ندارد. می دانستم او هم دروغ می گوید، اما نمی دانست که دروغ می گوید و تایلند هم، جهنم دارد.
تنها اطلاعاتی که از جهنم تایلند داشتم، این بود که این جهنم در 100کیلومتری جنوبی شرقی بانکوک و در مسیر پاتایا و نزدیک چون بوری Chon Buri ชลบุรี است. زبان تایلندی نمی دانستم و اطمینان داشتم با پانتومیم هم نمی توانم از مردم خنده روی تایلند آدرس جهنمشان را بگیرم، همه پرسشها بدون پاسخ بود، کسی نمی دانست جهنم کجاست! اصلا 95درصد مردم تایلند بودایی هستند و در آئین بودا جهنم و بهشت معنی ندارد و همان عذاب زمینی تاوان گناهان است.
نکته اول) در مذهب بودا جهنم با نام ناراکا Naraka خوانده میشود و حضور در آن مثل جهنم ادیان ابراهیمی، ابدی نیست و گنهکار در آن زندانی نمی شود، بلکه عذاب ناراکا تا زمانی ادامه دارد که دوره کارمای فرد طی شده باشد، کارمای منفی، او را برای مدتی به شکل گناهانش درمیآورد، کسانی که به تازگی مردهاند در محضر خدای مرگ یعنی فیا یوم Phya Yom حاضر میشوند. فیا یوم بعد از مقایسهی فهرست کارهای خوب که روی صفحهی طلایی نوشته شده با کارهای ناشایست که روی پوست سگ نوشته شده دربارهی اندازهی ایمان شخص تصمیم میگیرد.
ناراکا متشکل از 8 چاله است که هر کدام به ۱۶ چاله در نواحی دیگر متصلند و مجموعا ۱۳۶ چاله را پدید میآورند. این مناطق از نظر نوع شکنجه با هم متفاتند و هر شخص بر اساس تخطیای که از او سر زده به چالهای راهی میشود. این سیستم مدون شکنجه شباهتهای بسیاری با سنتهای مسیحی در کمدی الهی دانته دارد. اما بر خلاف دوزخ دانته، مردهها میتوانند بعد از پایان عذابشان در ناراکا دوباره متولد شوند. تنها یک چاله متفاوت است: آویسی Avici یا جهنم برگشت ناپذیر. پایینترین منطقهی جهان مردگان در واقع سرد است، نه مثل سایر ادیان گرم و برای کسانی در نظر گرفته شده که والدین خود، یک بودا و یکی از قدیسان بزرگ را به قتل برسانند. کسانی که در آویسی هستند باید تا زمان تولد بودایی جدید در عذاب و شکنجه باقی بمانند.
هنوز دنبال جهنم تایلند بودم، این بار از مرد کهنسالی پرسیدم؛ جهنم تایلند کجاست؟ خنده ای بر لبانش نشست و گفت؛ همان جایی که من فرزندانم را برای عبرت می فرستم! 50 بات می گیرم تا تو را هم آنجا ببرم. طولی نکشید تا جلوی درب باغ جهنم وانگ سائن سوک Wang Saen Suk Hell Garden پیداه ام کرد.
بعد از کلی سرگردانی، جلوی دروازه جهنم بودم، در کنار ورودی، مجسمه بودایی به عنوان نگهبان نشسته بود و روی تابلو نوشته شده بود؛ «به جهنم خوش آمدید»
اولین چیزی که به چشم می آمد، دو مجسمه زن و مرد نیمه عریان، اسکلت اندام، زبان هایی کشیده شده تا آلت تناسلی، چشمانی از حدقه بیرون زده که بلندای هر کدام از آنها 12 متری می شد. نام مرد نای نگئان Nai Ngean و زن نانگ تونگ Nang Thong بود، مرد در زندگیش آشوبگر و زن خطاکار جنسی بود و اهل ساحل، آن دو از 5 حکم مقدس بودایی تخطی کرده بودند و اعمالشان عامل گرفتاریشان شده بود (میخوارگی، زنا، دروغ و غیبت، مصرف مواد و آسیب رساندن به موجودات زنده) و هر دو پرتا شده بودند!
نکته دوم) پرتا Preta ارواح کسانیست که در زندگیشان حریص و حسود بودند و با گرسنگی پایان ناپذیر در دنیای بعد تنبیه شدهاند. پرتاها نسبت به گرما و سرما خیلی حساسند و بر خلاف ارواح در حال عذاب در جهنم، میتوانند آزادانه روی زمین گردش کنند و تا ابد به دنبال غذا بگردند. برخی سنتها میگویند که غذای ارواح وقتی میخواهند آنرا بخورند شعلهور میشود، برخی منابع دیگر پرتاها را نامرئی توصیف میکنند، که تنها برای افراد دیوانه قابل مشاهده هستند. می گویند؛ گردن پرتاها آنقدر بلند است که اجازه ندهد غذا به شکمشان برسد و خلاصه اندامشان شبیه اجساد است.
در پای این مجسمهها، 4 گناهکار داشتند در آب داغ جوشانده میشدند در حالی که نگهبان با نیزه به آنها ضربه میزد. در اطراف دیگ و مجسمههای بزرگ، 20 مجسمهی دیگر هم قد من، که سرهایشان با سر حیوانات عوض شده بود در وضعیتهای وحشتناک قرار داشتند: در حال جهیدن، دست بردن، چنگ زدن و مثل احمقها دور خود چرخیدن. تبدیل شدن آنها به حیوانات تاوان گناهانشان بر روی زمین بود
گناه مرتکب شده | نام حیوان | گناه مرتکب شده | نام حیوان |
فاسدان مالی | خوک | تخریب کنندگان جنگل | آهو |
ناشکرها | ببر | آتش سوزی | مار |
حسودان | خرگوش | زناکار | مرغ |
مشاجره کنندگان | اردک | قمارباز | اسب |
دزدان دریایی | ماهی | نابودگر گیاهان | بز |
دزدان برنج پخته شده | پرنده | زیر آب زن | لاکپشت |
فروشنده مواد | گاو | متقلب | وزغ |
آزار دهنده همنوع | سگ | معتاد | سوسمار |
خرابکار | موش | نابود کننده حیاط وحش | فیل |
فیا یوم، یا همان خدای مرگ، در یک حفره در سمت چپ من نشسته بود. جلوی او دو جان تازه مرحم ایستاده بودند که به گردنهایشان زنجیر بسته شده بود و منتظر قضاوت بودند.
در جهنم تایلند در حال گردش بودم و با شکنجهها برای گناهان متفاوتی آشنا می شدم. مردان عبوسی که لباس بودایی به تن داشتند نقش شکنجهگرها را اجرا میکردند. در میانهی راهرو چند فرد برهنه از درختی خاردار بالا میرفتند، در حالی که سگها از پایین پایشان حمله میکردند و کلاغها از بالا چشمهایشان را هدف گرفته بودند. کسانی که تجاوز کنند و با شوهر یا زن دیگران زنا کنند اینچنین عذاب خواهند شد، یاد دیشب در واکینگ استریت افتادم و …
سایر شنکجهها شامل فرو بردن نیزه به بدن یک زن به عنوان جریمهی تزریق، سقط جنین و کنترل باروی میشد. بیوفایی و زیادهطلبی با درآوردن چشم تلافی میشد و سر کسی که بودا را خوار شمرده بود با ضربات وحشیانهی یک میلهی فلزی پاسخ میگرفت.
بعضی از این شکنجه ها به صورت انفرادی انجام میشد اما در بعضی، گروههای بزرگ از گناهکاران با هم شکنجه میشدند. یک صحنهی خاص مردی فاسد و یک دزد برنج را به تصویر درآورده بود (سر خوک و پرنده داشتند) که با تبر مورد ضربه قرار میگرفتند، رودههای یک مرتاض وظیفهنشناس توسط یک پرنده از شکم او بیرون کشیده میشد در حالی که گلوی یک مواد مخدر فروش که سر گاو داشت به طرز بیرحمانهای بریده میشد.
در کنار آنها یک گناهکار که سر انسان داشت داشت با اره از وسط نصف میشد و به سر دیگری ستاره کوبیده میشد. یک مجسمهی دیگر هم جالب بود، که شبیه به بلمیهها Blemmye ، قبیلهی آدمخوارهای مشهور افریقایی بود، که سر نداشت و صورتش داشت از بالاتنهاش بیرون میزد. اولین گزارش از بلمیها مربوط به قرن اول میلادیست و گفته شده که بلمیهها سر نداشتند و چشم و دهانشان از درون سینهشان بیرون زده. از آنها در کتابهای داستانی قرون وسطی زیاد صحبت شده. مثلا در شکسپیر ۱۶۰۳ میلادی: و همنوعخوارانی ک یکدیگر را میخورند، آدمخوارها و کسانی که سرشان در زیر شانه هایشان رشد میکند. کسانی که دزدی کنند یا مایملک دیگران را از بین ببرند نتیجهی اعمال بدشان را چنانچه تصویر شده میبینند.
صحنهي دیگری یک زن را نشان میدهد که همسر خود (یک پدر خوب) را کشته و نیزهای از گلو به سمت قلبش فرو رفته. زنی که گناه سقط جنین را مرتکب شده در یک منگنه توسط دو نگهبان جهنم در هم میشکند. یک تجاوزگر هم به یک تیرک زنجیر شده و نیزهی سهشاخهای بر آلتش فرو میکردند.
نکته سوم) یاد جهنم توصیفی خودمان افتادم و نقاسی های قهوه خانه ای و قیام مختار و ….
راهم را به سمت انتهای باغ ادامه دادم و از بین ازدحام بدنهای در هم پیچیده گذشتم. در طول مسیر همچنان صورتهایی را در گوشهی چشمم میدیدم،خیلی از این مجسمههای سیمانی و گچی در واقع زنده به نظر میرسیدند و گاهی میدیدم که به چشمهایم زل زدهاند. حس وحشتانگیزی بود. در آنسوی باغ من با مست ها مواجه شدم. این مردان در حالی که ماموران جهنم روغن داغ توی حلقشان میریختند، هنوز شیشهها را به چنگ داشتند.
در کنار شکنجههای هولناک که با جزییات تصویر شدهاند، تصاویری از پاداش کارمای خوب وجود دارد؛ در دورترین گوشهی باغ، چند مجسمه در کنار یک درخت دور هم جمع شدهاند. بر روی یک صندوق صدقات در نزدیکی آنها نوشته شده: کسانی که صدقه و لباس قرمز رنگ به راهبهای بودایی میدهند و تصاویر بودا را میسازند در عصر مذهبی بودیساتایای بعدی دوباره متولد خواهند شد. در واقع بعد از عبور این زمین طولانی شکنجه، پیدا کردن این پیام مثبت در پایان راه باعث راحتی خیال میشد. در نزدیکی آن و در سایهی درختی دیگر تصویری از بودا قرار گرفته بود. اوبا شفقت به پایین و بر گناهکارانی که دستهایشان را مستاصلانه برای دعا به سوی او بلند کرده بودند لبخند میزد.
من از مسیر بازی که موازی جهنم بود به سمت درب ورودی برگشتم. مجسمههای این سمت به آن اندازه خشونتبار نبودند، در عوض حالت تسکین داشتند. در عین حال متوجه بودم که رگههای ترس هنوز وجود دارد، وقتی دیدم که مردی با آرامش امعا و احشائش را به پرندگان میدهد.
در نزدیکی درب خروجی با 12 مجسمه مواجه شدم که علائم طالعبینی چینی داشتند. و صندوق های صدقه کنارشان. طوفان همچنان ادامه داشت و هوا داشت تاریک میشد. مجبور بودم از سرپناه باغ جهنم بیرون بیایم و سعی کنم راهم را به سمت بانکوک پیدا کنم، اما بعد از دیدن جهنم ، نیاز به کمک ماورایی داشتم، تابلو نوشته بود کسی که در سال خوک به دنیا آمده روی روز دوازدهم، ششمین ماه و سال مار کوچک تاثیر دارد. او باید با پرداخت یک بات برای هر سال از عمرش از ارواح خبیثه دوری کند.
من یک مشت بات در سوراخ جعبه انداختم و تعظیم کوچکی به روح مونث که جلوی من سوار بر یک خوک بود کردم. مطمئن نبودم که این روش درستش است ولی ظاهرا یک راهب که از آنجا میگذشت را راضی کرد. سرم را بلند کردم و او را در حال لبخند زدن به خودم دیدم. یاد خنده های تلخ دختران و زنان تایلندی افتادم …. لبخند تلخ تایلندی
باغ جهنم را ترک کردم و به سمت جادهی اصلی به راه افتادم. عصر بود ولی ابرهای تیره آسمان را تاریکتر نشان میدادند. در تمام طول روز حتی یک تاکسی هم ندیدم و داشتم یک نقشه میکشیدم که شاید یکی از راهبها دلش برایم بسوزد و اجازه بدهد که بر کف معبد بخوابم.
همانطور که در جادهی طولانی بین وانگ سائن سوک و دهکدهی بانگ سائن حرکت میکردم دو سگ ولگرد هم با من همراهی کردند، هر کدام در یک طرف من. بعد از ده دقیقه به جادهی اصلی رسیدم و برای اولین اتومبیلی که میگذشت دست تکان دادم. در کمال تعجب ون توقف کرد. سعی کردم با پانتومیم اتوبوس نشان بدهم و گفتم کرونگ تپ (اسم تایلندی بانکوک). راننده سرگرم شده بود اما ظاهرا فهمید من چه میخواهم و مرا به نزدیکترین ایستگاه اتوبوس رساند و پنج دقیقه بعد من در اتوبوس به مقصد پایتخت نشسته بودم در حالی که در مورد کارما تعمق میکردم.
نکته چهارم) در پائین تمام مجسمه ها، صندوق صدقات بود و بالای آن نوشته شده بود؛ اگر شیطان را در این دنیا ملاقات کنی، در نذر کردن تاخیر نکن، چون تو را در غلبه بر او در زندگی بعدی کمک خواهد کرد. دوباره یاد ایران افتادم، این چه جهنم دره ای بود که من رفتم
جهنمدره یا جهنا واژهای عبری برای بیان جهان زیرین و سرزمین تاریکی است، و شاید بتوان آن را برابر با جهنم مسلمانان و دوزخ ایرانیان دانست، واژه انگلیسی جهنا Gehenna بیانی استGe’enna یونانی در عهد جدید، رونوشتی آوایی از Gēhannā زبان آرامی و برابر با Ge Hinnom عبری که برگردان گفتاری آن “دره هینوم” است. درعهد عتیق برگردان گِی بِن هینوم “دره پسران هینوم” است و در تلمود آن را Gehinnam نوشتهاند.
مشخصات بیشتر درباره باغ جهنم وانگ سائن سوک؛
بعد از این سفر متوجه شدم که در تایلند سه باغ جهنم وجود دارد که البته انگار من از بزرگترین آنها بازدید کرده بودم Wat Phai Rong Wua, Wang Saen Suk, and Wat Thawet
نام تایلندی جهنم؛ สวนพุทธแดนนรก
سال ساخت؛ 12 ژوئن 1976 توسط راهب کاراموزا
جنس مجسمه ها؛ سیمان
ساعت بازدید؛ 7 صبح تا 6 بعد از ظهر
هزینه بازدید؛ رایگان
شماره تماس؛ 038-381-131، 038-382-831
نحوه دسترسی؛ از ایستگاه اتوبوس شرقی بانکوک به نام Ekkamai با هزینه 70بات
نقشه موقعیت مکانی؛ اینجا
زمان دسترسی؛ 90 دقیقه از بانکوک
♨️این نوشته با کمک فرشته ثابتیان تهیه شده و اگر ایشان نبود، این گزارش تکمیل نمی شد، سپاس از ایشان
کانال خبری تارنمای سفرنویس
کانال اعلام تورهای سفرنویس
همسفران
با ما همسفر باشید
مطلب تون عالی بود. مخصوصاً اون نکته ظریف “لبخند تلخ تایلندی” و کلاً ارجاعاتی که یهو می زدین به حقیقت (منظورم اینه که از لحاظ نگارشی و تکنیک هم خیلی خوب بود)
شهریار: سلام و سپاس از مهر و حضور شما
گزارش مثل همیشه جذاب ،ریز بینانه و جالب هست .
خدا حفظتون کنه
شهریار: آقا ، خدا شما را نگهدارد که اگر نبودید، این سایت هم نبود
با سلام
از تایلند همه چیز شنیده بودم ، جز جهنم
بسیار جالب بود
ممنون و خسته نباشید
شهریار: درود، ندیده ها و نشنید ها از تایلند بسیار است
درود به شهرام عزیز
باورت میشه تا آخرشو خوندم؟ اونم دو بار
دمت گرم عالی بود
شهریار: مهدی جان امیدوارم سعادت همسفری با شما را داشته باشم ، البته به بهشت های تایلند
تم شما را عشق است! سپاس از توضیحات دقیق.
شهریار: لطف داری امید جان
لطفا از شهر ادونتانی هم مطلب قرار دهید، شنیدیم که آنجا شهر عشاق است و دختران ادونتانی در زیبایی و نجابت بینظیر هستند…
ممنون
جالب و ترسناک بود
شهریار: به نظر من بخش جالبش بیشتر بود
ممنون، خیلی عالی بود، از جاهایی بود که کسی در موردشون چیزی نگفته و من به شخصه با اینکه خیلی در مورد مکان های مختلف مطالعه دارم، اسمشو نشده بودم. بازم ممنون
شهریار: سلام و سپاس از اینکه وقت گذاشتید و خواندید
درود جناب شهریار.
این اولین بار بود که یک سفرنامه مصور در این سبک از شما میخوندم. باوجودیکه ما رو با خودتون به هولناکترین جای ممکن بردید ولی باید اعتراف کنم که سفر لذت بخشی بود. لذت بخش حتی برای کسی که به جهنم کوچکترین اعتقادی نداره. سرفراز باشید.
شهریار؛ سلام و سپاس از همسفری شما، راستی دوپهلو نوشتید ، من به جهنم اعتقادی ندارم یا شما ، یا هر دو!
درود بر شما
نظر شخصی خودم بود.
شهریار: سلام
سلام
مثل همیشه گیرا خوب جذاب و پر کشش بود
دست و قلمت پر توان……
شهریار: سلام ، مشتاق دیداریم برادر
مطلب بسیار جالبی بود
خیلی ممنون
سلام آقای شهریار
خواستم مراتب خرسندی خود را از آشنایی با سایتتون، خودتون، و این مطلب جالبتون اعلام کنم. مثل همیشه
شهریار: سلام و سپاس از اظهار محبت صمیمانه شما
عالی بود مرسی
شهریار: سلام
سلام جناب شهريار …… بنده سالها قبل با وبلاگ نويسي تبادل لينك داشتم كه خودشون و همسرشون جزو فرهنگيان اعزامي به تايلند بودن براي تدريس به دانش آموزان كاردار و سفارت ايران در تايلند كه متاسفانه پس از برگشتنشون به ايران وبلاگ رو تعطيل كردن …. حقيقتا اگر ادامه ميدادن شايد يكي از غني ترين وبلاگهاي ايران ميشد. به هر حال آدرس وبلاگ خانم افتخاري رو ميدم كه حقيقتا مطاب جالبي توش هست ….. و ميتونه براتون مفيد باشه ….. http://www.sonan.blogfa.com/
تايلند سرزمين هزار معبد
شهریار: سلام بر شما، اتفاقا ، تنها جایی که دیدم درباره این سایت نوشته بود ، همین وبلاگ بود و برایم جالب بود کل نوشته هایش، کاملا ریزبینانه بود، نمی دانستم چنین سیری داشته این وبلاگ
نه اينكه خودشون تايلند بودن ….. و ساكن اونجا خوب بهتر مي تونستن تشريح كنن …..
شهریار: دقیقا، اما سفرنامه من خیالی بود
بسیار جالب . چنین گزارشهایی بسیار کمیاب هستند. سپاس فراوان هموطن گرانقدر.
شهریار: سلام و سپاس دوباره از حضور دلگرم کننده شما، مشتاق دیدارتان هستم
سلام مجدد به جناب شهریار
راستش دیروز کامنتی گذاشتم که بلافاصله فهمیدم اشتباهی توش رخ داده و من به جای نوشتن گزینه دو سهوا” نوشتم یک. بنده با نهایت احترام به همه عقاید فقط نظر شخصی خودمو دادم ولی در اون کامنت اشتباه سهوی رخ داد که بلافاصله کامنت دیگری گذاشتم و اصلاح کردم ولی به گمانم کامنت دوم نرسیده باشه چون اینترنت دائم قطع و وصل میشد. بابت این اشتباه پوزش میخوام. شاد و سربلند باشید.
شهریار: سلام دوباره بر شما و سپاس از حضورتان و به امید دیداری دوباره
درودبر شما
سپاس از توضیحات و عکس های زیبایی که گذاشتید
موفق و پایدار باشید
شهریار: سپاس از حضورتان
عالی بود تا حالا نشنیده بودم
شهریار: سپاس از حضورتان
استفاده کردم حتما منم میرم تایلند
شهریار: سفرتان خوش و بی خطر
سلام …..اولین سفر نامه ای بود که می خوندم بسیار برام جالب بود ….خسته نباشید…
شهریار: سلام و سپاس از مهر و محبت شما
همیشه و در هر نقطه ای از جهان و در هر برهه ای از زمان ، ی تعدادی هستند که با وعده های جهنم و عذاب ، مانع لذت بردن مردم از زندگی میشن!!
حالا اینها کی هستن که این حرفارو میزنن تا ملت لذت نبرن؟؟؟
جواب:
اونایی که دستشون به انگور نمیرسه و میگن که انگوره ترشه!!!!!
ممنون از مطالب جالبتون خیلی استفاده بردم…
به امید دنیایی بدون جهنم???
شهریار: سلام بر شما
دنیا جهنم نداره
دقیقا برخی ها آن را جهنم می کنند
بسیار عالی☺❤
شهریار: سپاس
بسیار مطلب زیبایی بود
من بسیار زیاد به این کشور سفر میکنم و هرگز برام تکراری نمیشه!
مطلب مفید و پر محتوایی بود مخصوصا جای نایابی رو رفتید و به عبارتی کشف کردید!❤️
شهریار: سلام و سپاس از مهرتان، سفرهایتان خوش و بی خطر
ینی دمت گرم
خیلی جالب بود
شهریار: سپاس از مهرتان
دمت گرم مطلبت جالب و آموزنده بود و فکر کنم بیشتر ادیان دنیا درباره جهنم تصوری مانند هم دارند فقط یک نکته شیطون رفتی پاتایا عشق و حالت را کردی و بعد آمدی جهنم را به تصویر کشیدی مخصوصا وقتی این مطلب را ناخواسته گفتی:(دیشب از هر بانویی که در واکینگ استریت بود می پرسیدم؛ جهنم تایلند کجاست؟ می خندید و می گفت بفرمائید داخل! می دانستم دروغ می گوید! صبح که به سختی از خواب بلند شدم)
شهریار: سلام بر شما
این کاملا یک داستان فرضی بود، من سفر به تایلند نداشتم، در زمان نوشتن این مقاله، ته نویس را مطالعه فرمایئد
واقعا جالب بود خیلی ممنون ازشما
شهریار: سپاس از حضور شما
سلام و درود
خسته نباشید واقعا از مطالب جالبی بود که تا آخر خوندم و دل کندن ازش سخت بود. ممنون بابت اصطلاحات و لغات… راستش اگر میشد صندوقهای صدقات اونجا رو شفاف کنن از حجم پولها نشون میداد مردم جوگیر چقدر به خرافات عقیده دارن. فقط تو این مکان پر از خرافه و ترس جهنم بازگشت ناپذیر به دلم چسبید که گفته مال کسانی هست که والدینشون رو به قتل برسونن… حالا راهبه ها رو به قتل برسونن از دید من ثواب داره چون با همین صندوقای صدقات مردم رو سرکیسه میکنن… بازم ممنون روده درازی کردم!
شهریار: سلام بر شما، سپاس از نکته های متفاوت شما
سلام. ممنون بابت اینهمه اطلاعات دقیقتون. مفصل و کامل نوشتین .تنها 1 سوال در ذهنم مونده اینکه چرا اندازه نگهبان در و دوتا زن و مرد زبان دراز از بقیه بزرگتره؟ معلومه خودتونم متحول شدین !
شهریار: سلام بر شما، شاید زیاده گویی، نمی دانم
خیلی جالب بود البته کمی ترسناک به نظر میرسید
شهریار: سلام و سپاس از مهربانی شما
واقعاً عااااااالیه بود دستتون درد نکنه
شهریار؛ سپاس که خواندید
سلام،مطالب خیلی خوب بود و خیلی خوب نگارش شده بود،برام جالب بود که سوار بر احساسات شده بودن و افراد رو ترسونده بودن و در کنارش صندوق صدقات گذاشته بودن که از ترس افراد استفاده خودشونو بکنن بالاخره رفع خطر احتمالی شرط عقله،خیلی زیرکانه و منفورانه بود
شهریار؛ سلام بر شما ، کارکرد دین این است
بیش از 15 بار به تایلند رفتم
ولی هرگز از جهنم صحبتی نشده
واقعا
حیفه که تایلند جهنم داشته باشد
متشکرم
شهریار: سلام بر شما، سفرهایتان بی خطر و پر از ره آورد، واقعا تایلند سرزمینی دیدنی است
سلام
اخرین بار کی رفتید
باورنکردنی و جالب بود. افرادی که وقتشون رو برای ساخت این مجسمه های عجیب گذاشتند؟! چطور این ایده ها و شکلها با این همه تفسیر و داستان عجیب رو درست کردند، از هر چیز دیگه ای واسم جالبتر بود. افکار آدمها تا چه اندازه میتونه ماورایی باشه و البته متفاوت. ممنون داداش گلم
شهریار: متدینین و متشرعین برای هدایت ما همیشه ماورایی فکر می کنند