سیرت تاریخی تهران
پيش گفتار

نگارنده بمنظور نگارش اين مقاله از يادداشت ها و مقالاتت مربوط به تهران در سايت هاي مختلف استفاده نموده شايان ذكر است كه رويدادهاي تاريخي توسط هر نويسنده اي متفاوت است كه اگر مغايرتي برخي مطالب ذكر شده با دانسته ها دارد فقط به دليل تعدد مدارك است. در اين مقاله نگرشي كوتاه به سيرتاريخي تهران در گذر زمان ميگردد واميدوارست كه مطالب از نظر كلي مورد قبول خوانندگان قرار گيرد، توضيح اينكه در مورد رويدادها و مسائل تاريخي شهر تهران بدليل كثرت سخني گفته نخواهد شد و آن رشته كلام را به صاحب نظران واگذار مي كند.
تاريخ افسانه اي تهران
آتشگاه نخستین قصران در فاصله 30 کیلومتری مرکز تهران رو به روی یکی از ارتفاعات کوه توچال قرار داشت. در فرهنگ آنندراج آمده است شهر تهران در قمست جنوبی شهر حالیه تهران بنا شده و خانه های پستی داشتند که شبیه به غار ولی به تدریج از طرف شمال توسعه یافت و منازل را بیشتر به سرچشمه قنوات نزدیک کرده اند.
در کتاب تهران عصر ناصری آمده است: تهران از قرن ششم ه ق یکی از روستاهای ناچیز و کم اهمیت بود و شهر ری که تقریبا” در شش کیلومتری تهران قرار داشت، کانون عظیم تمدن و فرهنگ قدیم این خطه به شمار می رفت. تا این که با هجوم ویرانگر مغول جنگ های داخلی، کشمکش های مذهبی و تفرقه اندازی های فرقه های مذهبی و . . . ری رو به ویرانی نهاد.
درکتاب عجایب البلدان آمده است: تهران قریه ای است معظم و ولایات ری دارای باغات زیاد با اشجار و ثمرات خوب و فراوان وسکنه در خانه های سرداب مانند به سر میبرند، همین که دشمن حمله آورد، به خانه های تحتانی پناه می برند که هر قدر محصور بود نشان امتداد یابد به سبب کثرت آذوقه که از فرط احتیاط ذخیره کرده اند آسوده اند . . . و دایما” به سلطان عصر یاغی و با عساکر او در کارزارو زد و خوردند، مالیات خود را به مسکوک نمی پردازند، بلکه در عوض نقود رایج خروس و مرغ می پردازند.
تا حمله مغول، هنوز هم تهران به صورت قریه ای نه چندان معتبر باقی مانده بود و مانند دیگر قراء ری زیرنظر خوارزمشاهیان اداره می شد. یاقوت حموی سیاح بزرگ عرب هنگام فرار از دست مغولان در سال 617 ه ق از این قریه یاد کرده است. با سکونت اهالی ری پس از زلزله های متناوب و نیز حمله مغولان، تهران به تدریج از شکل روستا بیرون آمد و به شهرکی تبدیل شد که دارای چهار امامزاده و چند بقعه متبرکه بود. به عنوان اولین امامزاده های تهران باید از امامزاده زید، یحیی، اسماعیل و سید نصر الدین نام برد. در این دوره کشاورزی و باغداری توسعه پیدا کرد و این امر نظر مهاجمان و ساکنان روستاهای اطراف تهران را به خود جلب کرد. این وضع تا پایان دوره های ترکمانان و اوایل صفویه دوام یافت
قهوهخانهها را به خصوص در شبهای فرخنده مانند میلادها، به ویژه شب مبعث، آذین میبندند و چراغان میکنند. در این شبها مجالس انس برپا میشود و تا نیمههای شب به شعرخوانی، نقل و نقالی و سخنوری میپردازند در بعضی شبها مانند میلاد امیر مؤمنان، مجلس ذکر سماع ترتیب داده میشود و قول و غزل میخوانند و دستافشانی میکنند در شبهای ماه مبارک رمضان ترنا بازی در قهوهخانهها انجام میشد و بازنده را گاهی به دادن زولبیا بامیه محکوم میکردند.
پیشینه تاریخی تهران
وجه تسمیه
درباره اينكه چگونه آن آبادى كوچك و اين شهر بزرگ امروز، نام تهران گرفته نظرات مختلفى ابراز شده است.برخى معتقدند كه طهران در اصل كهران ـ به معناى گرمستان و گرمگاه ـ بوده است. عدهاى ديگر معتقدند كه وجه تسميه آن بدان علت می باشد كه تيرهاى از سلسله طاهريان در اين مكان سكونت داشته اند.گروه ديگرى در وجه تسميه آن آورده اند: ساكنان آن از ترس دشمن، خانه هاى خود را در زيرزمين می ساختند و هنگامى كه دشمن به آنها حمله می نمود به خانه هاى خود در زيرزمين پناه می بردند. از اين رو آن را «ته ران» می گفتند كه از دو جزء «ته» به معناى زير و كف و «ران» به معناى راننده (از فعل راندن) تشكيل شده است. يعنى كسى كه در زير زمين حركت می كند.قزوينى در آثار بلاد درباره تهران نوشته است:
تهران يا طهران
بررسى آثار گذشتگان و متون كهن اسناد تاريخى نشانگر آن است كه تا آغاز عصر مشروطيت واژه تهران با «ط» ـ كه به طاى مؤلف يا عربى مشهور است همزمان با نهضت پيرايش زبان فارسى از حروف غير فارسى، سعى در ترويج نگارش تهران با حرف «ت» و طرد مطلق نوشتن آن با حرف «ط» گرديد و پس از شهريور 1320 در روزنامه ها، كتابها و اسناد و نامه هاى دولتى نگارش تهران با «ت» عموميت يافت.
سابقه تاريخى
تهران اين شهر آباد و زيبا و پايتخت كشور ايران در سابق يكى از آباديهاى قصران بوده است. قصران سرزمين وسيعى از شهر رى تا مازندران را در بر می گرفته و مشتمل بر دو ناحيه بوده است يكى قصران داخل و ديگرى قصران خارج. «قصران داخل» آبادی هاى داخل دره هاى متفرع از سلسله كوه دماوند و توچال تا نور و لاريجان مازندران و «قصران خارج» آبادی هاى واقع در جنوب اين سلسله كوه تا شهر بزرگ رى را فرا می گرفته است. تهران كه اكنون بدين پايه از وسعت و شهرت رسيده است، در ازمنه پيشين يكى از دههاى كم اهميت قصران خارج بوده است. اطلاق نام «قصران» بر اين ناحيه كوهستانى نخستين بار در منابع مورد استفاده دراحوال محمد بن ابان قصرانى معاصر با هارون الرشيد و مأمون آمده است.
گويا ظاهرا می توان تعريف «كوهسران» يا «كوهساران» را به «قصران»مربوط به زمان محمد مهدى پسر منصور دوانيقى پنداشت. زيرا وى بود كه دستور داد تا «رى زيرين» را پى افكنند و «رى» را نيز از سال 149 ه .ق «محمديه»بخوانند.نام «طهران» نخستين بار بصورت نسبت «طهرانى» در احوال محمد بن حماد طهرانى متوفى به سال 261 ـ 271 ه .ق در منابع ذكر شده است.
پس از زمان شاه سليمان صفوى «طهران» بتدريج توسعه و عظمت پيدا مىكند وبه پايتختى برگزيده می شود و نامش نام«قصران خارج» را تحت الشعاع قرار می دهد و اما نام «قصران» در «قصران خارج» همچنان تا حال بر زبانها سارى و جارى است.
رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف
پيش از اسلام
قدمت پارهاى از نواحى قصران با قدمت رى و تاريخ نژاد آريا همراه است و عمر سفالهاى به دست آمده از پهنه رى و قصران ميان سه هزار سال تا شش هزار سال پيش است.در حفاريى كه در دامنه جنوبى كوه چشمه على در سال 1935 ميلادى به كوشش هيئت آمريكايى صورت گرفت، ظروف سفالين و نقشهايى متعلق به حدود 6 هزار تا چهار سال قبل كشف گرديد. همچنين ظروف به دست آمده در مناطق شميران و روستاى آهار از آبادی هاى رودبار قصران داخل كه حدود 3 هزار قدمت دارد بازگو كننده اين حقيقت است كه جنب و جوش زندگى و فعاليت در پهنه قصران پيشينهاى ديرينه دارد.
دوره مادها
مردم ماد پيش از آغاز استقلال مدتها تحت نفوذ دولت آشور، بودند.سرزمين ماد از دو قسمت تشكيل می شد يكى ماد بزرگ و ديگرى ماد كوچك. مطابق برخى شواهد سرزمين قصران داخل و خارج جزء ماد بزرگ به شمار می رفت.با روى كار آمدن دولت ماد كه با انقراض دولت آشور توسط هووخشتر، پادشاه ماد به وقوع پيوست، سرزمين قصران از اهميت و اعتبار خاصى برخوردار شد چون بيشتر پهنه قصران به رى و قسمتى از آن نيز به دماوند متعلق بوده است و اين دو مكان در عهد باستان دو مركز مهم دينى زرتشتى بوده است.دماوند و شهررى نيز از روزگار باستان مركز حكومت دينى مصمغان (بزرگتر مغان)بوده ند. شهررى را در اين زمين مركز حكومت دينى و پايگاه بزرگ مغان و زرتشتيان دانسته اند و در آنجا نوعى حكومت دينى وسيله موبدان داير بوده است.
دوره هخامنشيان
كورش بزرگ پس از غلبه بر آستياك و تسخير همدان در سال 550 ق.م سرزمين ماد را به تصرف خود درآورد و حكومت آن را به فرزندش واگذار كرد.انقراض دولت ماد بر مغان و مردم ماد سخت گران آمد. از اين روى می كوشيدند تا فرصتى به دست آورند تا پادشاهى را از پارسيان باز ستانند و دوباره پادشاهى را از آن خود كنند. قيام گئومات مغ و طغيان فرورتيش مادى نيز با اين انگيزه آغاز گشته و واقعه اين دو تن در تاريخ پادشاهى داريوش هخامنشى بسيار معروف است.هنگامى كه كمبوجيه سرگرم فتوحاتى در مصر بود، مغ گئومات مردم را فريب داد كه من «بردى» پسر كورش و برادر كمبوجيه هستم.پس از آن تمام مردم بر كمبوجيه بشوريدند و پارس و ماد و ديگر ايالات با او همراه شدند و او شاه شد.داريوش می گويد كه پس از آن من از اهورمزدا يارى طلبيدم و با كمى از مردم، گئومات را با كسانى كه سردسته همراهان او بودند در ماد كشتم و پادشاهى را از او باز ستاندم.همچنين زمانى كه داريوش پس از فتح بابل به سوى ماد برمی گشت، «فرورتيش» خود را شاه ماد خواند و با سپاهيان خود به سوى داريوش آمد تا جنگ كند، ولى در اين جنگ شكست خورد و به طرف رى فرار كرد.
دوره سلوكيان
اسكندر در تعقيب داريوش از راه همدان به رى رسيد و مدت پنج روز در آنجا ماند و به سپاهيان خويش استراحت داد.وى در رى و ماد براى جلوگيرى از تهاجم مردمان شمالى، قلعه هايى ساخت و می توان احتمال داد كه قدمت پارهاى از دژهاى قصران مربوط به همان زمان است. اسكندر در امور مردم اختلالى عظيم پديد آورد، اوستا را سوزاند، و آتشكدهها را خراب كرد.در زمان سلوكيان، رى بر اثر زلزلهاى شديد سخت ويران شد. سلوكوس اول، معروف به «نيكاتر»، از نو آنجا را ساخت و به ياد موطن خود «اورپس» در مقدونيه، به رى اورپس يا اروپا نامگذارى كرد و از آن پس تا پايان عهد سلوكى پهنه رى، اورپا يا اورپس خوانده مىشد.می توان احتمال داد آبادی هاى قصران بی گمان از آسيب اين زلزله و همچنين از توجه سلوكوس به اين ناحيه بی نصيب نبوده است.سلوكيان در پهنه رى و پارهاى از شهرهاى ديگر، جمعى از مقدونيان را جهت ترويج يونانی گرى به اين نواحى اعزام داشتند.
دوره اشكانيان
رى و قصران در زمان پادشاهى اشكانيان اهميت مخصوصى پيدا كردند و اين خطه به پايتختى برگزيده شد. ذكر رى در روزگار اين سلسله از زمان پادشاهى تيرداد اشك دوم به ميان می آيد، «نيلسون دوبو» در كتاب تاريخ سياسى پارت بيان می دارد كه: «تيرداد و يا سلطان جانشين او شهر رگا (رى) را تجديد بنا كردند».تيرداد در حدود سنه 211 ق.م پس از 37 سال پادشاهى درگذشت. در آغاز سلطنت اشكانيان، پهنه رى ميان سلوکی ها و شاهان اشكانى دست به دست می گشت، تا آنكه فرهاد اول، اشك پنجم آنجا را رسما به تصرف درآورد و تا پايان عهد آن خاندان همچنان در تصرف آنان بود و سمت پايتختى داشت.
دوره اسلامى
مطابق نقل طبرى، نعيم بن مقرن در سال 22 ه .ق قصران و رى را بدون جنگ فتح كرد. مرزبانى رى را در آن عصر سپهبدى از خاندان بزرگ مهران موسوم به سياوخش بن مهران بن بهرام چوبين داشت و جهت مقابله سپاهيانى از نواحى اطراف فراهم آورد.سردار عرب به كمك زينبى (پسر فرخان كه در سابق از سپاهيان سياوخش بود) بر سياوخش پيروز آمد و رازيان همانند ذميان جزيه و خراج می پرداختند. در زمان حكومت حضرت على عليه السلام، يزيد بن قيس الارحبى كارگزار رى، همدان و اصفهان گرديد و نيز ربيع به خثيم ابوزيد اسدى معروف به خواجه ربيع در زمان آن حضرت چندى رياست لشكر عرب را در رى و عراق داشت . در زمان معاويه حكومت خراسان و رى تا سال 51 ه .ق به زياد به ابيه و از آن پس به پسر او عبيدالله بن زياد واگذار شد.عبيدالله بن زياد در آغاز خلافت يزيد بن معاويه، عمر بن سعد و شمر بن ذىالجوشن را به وعده حكومت رى فريب داد تا به جنگ حضرت امام حسين عليه السلام به كربلا رفتند در سال 64 ه .ق پس از مرگ يزيد، مردم رى شورشى بپا كردند كه عتاب بن ورقا از سوى عامر بن مسعود امير كوفه مأمور دفع آن گرديد.
دوره عباسيان
با كشته شدن ابومسلم خراسانى و روى كار آمدن منصور عباسى اوضاع رى و قصران تحولات زيادى پيدا كرد. در زمان محمد مهدى عباسى در رى بناهايى به وجود آمد و اين شهر را به نام خود محمديه ناميد. رى در اين زمان از لحاظ آبادى و كثرت جمعيت بر زمانهاى سابق برترى يافت و در زمان جانشينان مهدى به اوج عظمت خود رسيد و پر جمعيتترين شهر آسيا شد. مسلم است كه اين مهم در آباد شدن قصران خارج كه ييلاق و پناهگاه تابستانى مردم رى بوده است تأثيرى به سزا داشته و امر زندگى را رونق مخصوصى بخشيده بوده است.
دوره سامانيان
با به قدرت رسيدن آل سامان، المعتضد خليفه، منشور خراسان، طبرستان و جرجان را به نام امير اسماعيل صادر كرد. امير اسماعيل، محمد بن هارون را به طبرستان فرستاد و آنجا را از دست علويان به در آورد، اما بعد نسبت به اسماعيل راه طغيان پيش گرفت. در اين هنگام در رى از طرف على مكتفى شخصى به نام «اعزتمش» ولايت داشت ولى به علت رفتار بدش، رازيان از او ناراضى بودند. بدين سبب از محمد بن هارون درخواست كردند تا بدانجا رود. محمد بدان سو شتافت و اعزتمش را از ميان برداشت و رى را به دست آورد. اسماعيل چون اطلاع يافت آهنگ او كرد، و وى را تا قزوين براند. در اين احوال المعتضد مرد و المكتفى پسرش خلافت يافت و عهد لواى خراسان را براى اسماعيل فرستاد و همچنين ولايت رى، قزوين و زنجان را نيز بدان افزود. اسماعيل ولايت رى را به برادرزاده خويش ابوصالح منصور سپرد. بدين ترتيب تمامى پهنه قصران داخل و خارج به اختيار آل سامان درآمد.
دوره آل بويه
آل بويه پس از اسفار و مرداويج، رى و رويان را كه قصران داخل و خارج نيز قسمتى از آن بود، در اختيار داشتند. بويه، پدر اين سلسله مردى ديلمى بود و فرزندان او عمادالدوله و ركنالدوله و معزالدوله در خدمت ماكان كاكى بودند و چون مرداويج روى كار آمد، ماكان را ترك كرده و خدمت مرداويج را پذيرفتند، تا آنكه بر وى نيز خروج كردند و كرمان و فارس را به اختيار درآوردند. خاندان آل بويه به طريقت شيعه بودند و حكومتشان ملجأ شيعيان گرديده بود. يكى از سنن مهم مذهب شيعه اقامه عزا در سوك فرزندان على عليه السلام است و بوييان در ترويج اين سنت در نواحى رى و قصران اهتمامى عظيم داشتند و در حدود سال 400 ه .ق فرمان دادند در رز عاشورا دسته هايى با طبل و علم به راه افتند. همچنين شاهان اين خاندان دانشمندان و عالمان را مورد بزرگداشت و تكريم قرار مىدادند و در همين زمان فنون مختلف از فقه، طب، نجوم، حكمت و كلام سخت به رونق افتاد.
شاهان آل بويه به احيا و حفظ رسوم ايران پاىبند بودند، و نيز در نشر و ترويج علوم و آداب عربى بيش از ساير سلسله ها می كوشيدند و بعضى از آنها از قبيل عضدالدوله و پسرش تاج الدوله بر سرودن اشعار عربى و بعضى از قبيل فخرالدوله بر تكلم به عربى قدرت تمام داشتند. صاحب بن عباد وزير مشهور و دانشمند ايرانى از صاحب منصبان اين دوره بوده است.
دوره غزنويان
بدين سبب درخواست مجدالدوله را دستآويز قرار داد و بدان بهانه راه رى در پيش گرفت و در سال 420 ه .ق به قصران رسيد. بدين هنگام مجدالدوله بدين گمان كه محمود به مدد وى آمده است با تعداد كمى از سپاهيان و نزديكان خويش به طرف محمود رفت، ياران محمود او و پسرش را اسير كردند و محمود غزنوى بدون هيچ مقاومتى وارد رى شد و تمام اموال مجدالدوله را در اختيار خود گرفت. چون محمود خود حنفى و اشعرى متعصب بود، شيعيان رى را كه نيمى از جمعيت آن شهر را تشكيل می دادند به تهمت قرمطى يا باطنى بودن از دم تيغ گذرانيد و علاوه بر اين دستور داد تا دويست چوبه دار برپا كردند و معاريف شيعيان آنجا را به دار كشيدند و كارها را از شيعيان گرفت و به سنيان آنجا سپرد. محمود از كتب كتابخانه رى هر چه در اعتزال و فلسفه و نجوم بود بسوزانيد و صد بار از باقى كتابها به خراسان فرستاد.
دوره سلجوقيان هنگامى كه سلطان محمود غزنوى در سال 415 ه .ق به ماوراء النهر رفت، به طايفه سلجوقى اجازه داد تا به خراسان كوچ كنند. در زمان سلطان مسعود نزديك به 10 هزار نفر از آل سلجوقيان به رياست طغرل بيك و چغرى بيك و يبغو از ماوراءالنهر به خراسان آمدند و از مسعود براى ورود به داخل ايران اجازه خواستند امّا او نپذيرفت و كارشان به جنگ كشيد. مسعود تاب پايدارى نداشت و طغرل بيك به سال 429 ه .ق استقلال يافت و در سال 431 ه .ق در جنگ دندانقان مسعود را شكست داد و از اين تاريخ دولت سلجوقيان در ايران استقرار يافت. رى در اين زمان در دست غُزان بود. طغرل، ابراهيم ينال برادر مادرى خود را در سال 433 عازم رى كرد. و ابراهيم ينال بر رى و ولايات مجاور دست يافت. طغرل در سال 434 ه .ق از خراسان به رى آمد و آنجا را پايتخت خويش قرار داد و ابراهيم ينال را به همدان فرستاد.
دوره خوارزمشاهيان
در سال 590 ه .ق تكش خوارزمشاه با سپاه فراوان به رى فرو آمد، طغرل بن ارسلان چون سپاه خصم را ديد آماده جنگ شد و از دو جانب تهاجم را آغاز كرد و موفقيتهاى به دست آورد. در حمله دوم او آسان به چنگ دشمن افتاد و كشته شد. تكش بر عراق تسلط يافت و يونس فرزند خويش را به ايالت رى فرستاد و پس از سامان دادن كارها به خوارزم بازگشت. پس از بازگشت خوارزمشاه به خراسان امراى پهلوانيه، كوكجه مملوك پهلوان محمد بن ايلدگز را به رئيسى برگزيدند و خوارزميان را براندند و بر رى و قصران مسلط شدند. پس از اين چندى رى بين خوارزمشاهيان و پهلوانيه دست به دست گشت تا اينكه در سال 600 ه .ق مملوك ديگر اتابك پهلوان به نام آيتغمش جمعى را با خود همراه كرد و كوكجه را از ميان برداشت و رى را در اختيار گرفت.
در سال 608 ه .ق منكلى مملوك ازبك بن پهلوان خروج كرد و رى و اصفهان را به تصرف درآورد و آيتغمش به بغداد فرار كرد. در سال 612 ه .ق ازبك بن محمد پهلوان، منكلى را از ميان برداشت و ازبك بن محمد اغلمش را به جاى منكلى نشاند. سلطان محمد خوارزمشاه پس از اغلمش جهت حفظ قدرت خويش وارد رى شد و آنجا را در اختيار درآورد
دوره مغولان و ايلخانان
چنگيز پس از فتوحاتى در شرق، در صدد برآمد تا رابطه سياسى و تجارى با سلطان محمد خوارزمشاه برقرار كند. بدين هنگام چند تن از بازرگانان ايرانى با كالاهايى به دربار چنگيز رفتند. خان مغول از ايشان به خوبى پذيرايى كرد و در مقابل نمايندگانى با سرمايه كافى به قصد تجارت به ايران عازم داشت و به سلطان محمد پيام فرستاد كه تجار آن سو به جانب ما آمدند، ايشان را چنانكه خواهيد شنيد بازگردانيديم، و ما نيز دستهاى را به مصاحبت ايشان به آن طرف فرستاديم. چون تجار مغول به شهر رسيدند امير آنجا طمع در مال آنها كرد و همه را موقوف گردانيد و رسولى را به دربار فرستاد و سلطان بدون انديشه دستور به قتل آنها داد. اين واقعه چنگيز را سخت آشفته كرد و باعث تهاجم وى به ايران شد. خوارزمشاه كه تاب پايدارى در مقابل چنگيز را نداشت راه عراق را در پيش گرفت تا آنكه خود را به طوس رسانيد و بدون توقف به بسطام و از آنجا به رى آمد. چنگيز جبه يايمه و سوبداى ياسبتاى را با سى هزار سوار مأمور تعقيب خوارزمشاه كرد. سوبداى دستهاى از سپاه را انتخاب كرد و به سوى رى رفت، چون اين خبر به سلطان محمد رسيد. از رى به دامغان رفت. جبه هم از طرف ديگر به سو رى رفت و به سوبداى پيوست و با يكديگر به قتل و غارت اهالى رى، كه گرفتار اختلافات مذهبى بودند پرداختند. در آغاز شافعيان رى، جبه و سوبداى را به جنگ با حنفيان برانگيختند ولى بعد نيز خود دچار همين سرنوشت شدند.
دوره تيموريان
امير تيمور در سال 782 ه .ق لشكركشى به ايران را آغاز كرد و امير ولى را از جرجان براند و آن ديار را به لقمان پسر طغاتيمور داد و در سال 786 قصد عزيمت به رى كرد و آنجا را بدون هيچ مقاومتى به اختيار خود درآورد و زمستان را در آنجا ماند و در فصل بهار از رى عازم سلطانيه شد. پس از تيمور، ميرزا خليل سلطان، فرزند ميرانشاه در سمرقند سلطنت يافت و شاهرخ ميرزا فرزند تيمور نيز در هرات به شاهى نشست. سلطان خليل در شهر رى بيمار شد و در همانجا درگذشت و مدفون شد. شاهرخ نيز در ايام پادشاهى چند بار براى دفع قرايوسف و پسرانش اسكندر و ميرزا جهانشاه از شاهان قراقونيلو از ولايات رى، به آنجا درآمد و آن بلاد را مطيع خويش ساخت
دوره صفويه
شاه اسماعيل صفوى آذربايجان را در اوايل سال 907 ه .ق از اختيار الوند ميرزاى آق قوينلو به در آورد و در ربيعالاول سال 909 عازم شيراز شد و جملگى عراق و فارس و كرمان را نيز به تصرف درآورد و زمستان را در قم ماند. مير حسين كياى چلاوى كه از طرف شاهان آق قونيلو مدتى حاكم فيروزكوه، دماوند، خوار و سمنان رستمدار و جبال فيروزكوه و دماوند و هبلرود و آن حدود بود و به رى آمد و الياس بيك ايغوت اغلى، حاكم شاه اسماعيل در رى را، در كبود گنبد ورامين كشت و جمعى از امراى آق قوينلو را به دور خود جمع كرد. شاه اسماعيل در اواخر زمستان از قم به رى رسيد و قلعه گل خندان قلعه فيروزكوه را به تصرف درآورد و به سوى قلعه استا رفت و آنجا را فتح كرد و به رى بازگشت. در اين عهد قصران داخل همچنان به دست بادوسپانان رويان و رستمدار بود و آنان از شاه اسماعيل تبعيت مىكردند پس از شاه اسماعيل پسرش شاه طهماسب به تخت شاهى نشست. وى در سال 943 ه .ق به رى آمد. رى در اين دوره ديگر شهرى آباد نبود. از اين پس طهران (در قصران خارج) اهميت و اعتبار پيدا كرد و مورد توجه شاهان واقع گرديد. شاه طهماسب به سال 944 از هرات به طهران آمد. پهنه طهران بدان سبب كه مزار امام زاده حمزه، جد اعلاى صفويان است مورد توجه بزرگان آن خاندان قرار داشت و شاه طهماسب گاه گاه به زيارت آن مرقد مىرفت. وى در سال 961 ه .ق فرمان داد تا بارويى در اطراف آن ساختند و دور بارو نيز خندقى به وجود آوردند. شاه طهماسب در هر دو قصران داخل و خارج آثارى را بنا كرد، منبر و دَرِ مسجد لواسان در قصران داخل، موقوفات امامزاده داود در قصران خارج و بناى ايوان حضرت عبدالعظيم به فرمان او صورت گرفت. تهران در زمان شاه طهماسب دوم مورد حمله افغانها قرار گرفت. گرچه مردم تهران در اين زمان شجاعانه در مقابل لشكر افغان ايستادگى كردهاند، اما سرانجام شكست خورده و تهران دست لشكريان افغان افتاد. افغانها در قصران داخل نيز خرابيها كردند و زيانهاى مالى و جانى فراوان وارد ساختند.
دوره افشاريه و زنديه
بعد از سلسله صفويه، نادرشاه افشار به سمت تهران آمد و در سال 1144 ه .ق ولايت تهران را توقفى كوتاه كرد. در سال 1154 ه .ق چون به سمت نادر تير انداختند، در پش رضا قلى ميرزا دستور يافت تا در طهران بماند. چندى بعد نادر رضا قلى ميرزا را احضار كرد، و او را به فرمان پدر كور كردند. در سال 1171 سلطان محمد حسن خان قاجار كه سرگرم محاصره شيراز بود، چون در ميان امراى وى نفاق و اختلاف پيدا شد نتوانست بر كريم خان زند دست يابد، لذا از طريق اصفهان به طهران آمد، و اطرافيان از دورش رفتند، چنانكه وقتى به مازندران رسيد از 50 هزار سوار كه به همراهش از شيراز بازگشته بودند بيش از 14 تن باقى نماندند. در اين سال چون كريم خان پراكندگى سپاه محمد حسن خان و گرفتارى او را دانست و پى برد كه طهران و مازندران و استر آباد از وجود او خالى است عازم تهران شد. تا آنكه محمد حسن خان كشته شد و سرش را به تهران نزد كريم خان آوردند. كريم خان آن را به حضرت عبدالعظيم فرستاد تا دفن كنند. از اين پس بود كه سلطنت ايران در اختيار او قرار گرفت و در ديوان خانه طهران به تخت شاهى نشست. كريم خان در آباد ساختن طهران كوشش فراوان نمود، و در نظر داشت كه اين قلعه بزرگ را به پايتختى برگزيند چنانكه در مرآت البلدان در اين باره چنين آمده است: «در تابستان 1173 بواسطه بدى هواى طهران، كريمخان به شميران رفته و حكم كرد در غيبت او بناى عمارت سلطنتى و ديوانخانه بزرگ و باغ جنب ديوانخانه و يكدست حرمخانه در طهران بنا كردند، و اوائل زمستان كه اين عمارت تمام شده از شميران كريمخان به شهر مراجعت نمود». ولكن چون درخت دولتش بيخ گرفت و امرش قوام يافت، و فكرش از انديشه مخالفان بياسود، خراسان را به فرزندان نادر باز گذارد، و به سال 1176 ه .ق از فكر اقامت در طهران انصراف پيدا كرد، و عازم فارس گرديد، و رحل اقامت در شيراز افكند تا به سال 1193 درگذشت. كريم خان، غفور خان نامى را در طهران حاكم گردانيد، اما وى در وباى عام 1197 ه .ق طهران مرد و طاهر خان زند جانشين وى گرديد
دوره قاجاريه
بعد از فوت كريم خان زند، آقا محمد خان قاجار به همراه 14 تن از بستگان خود، از شيراز فرار كرد. نخست خود را به شاه عبدالعظيم رسانيد و قول داد كه در ميان اهل و قبيله خود باز مىگردد. ليكن در خفا عدّهاى سوار به دور خود جمع كرد و بعد از چندين جنگ، غفور خان حاكم شهر را مغلوب نمود و تهران را به تصرف خود درآورد. آقا محمد خان قاجار در سال 1210 ه .ق تهران را پايتخت خود قرار داد و تهران را دارالخلافه ناميد. او در ارگ تهران فقط به ساختن تخت مرمر اكتفا كرد و گويند كه سنگهاى مرمر ستونها و آينههاى آن را نيز از تالار سلام كريمخانى كنده و در اينجا به كار گذاشتهاند. در زمان فتحعلى شاه بر كشور ايران حكومت كرد، تهران رو به آبادانى گذاشت و جمعيت تهران افزوده شد. ژاك موريه در سال 1232 ه .ق به تهران سفر كرده است. وى در مورد تهران عصر فتحعلى شاه چنين مىنويسد: «تهران پايتخت ايران بارويى به طول 5/14 ميل به دور خود دارد، و داراى 6 دروازه است كه به دستور فتحعلى شاه آنها را به طرز زيبايى كاشى كارى كردهاند. شهر تهران به بزرگى شيراز است؛ ليكن عمارتهاى آن به مراتب كمتر است. ساختمانهاى تهران چندان خوب نيست و شباهت چندانى با عمارتهاى عالى ندارد. معتمدالدوله (فرهاد ميرزا) فرزند عباس ميرزا در كتاب جام جم نوشته است در زمان ناصرالدين شاه قاجار، جمعيت شهر طهران تخمينا 150 هزار نفر بوده است و چون طهران هر روز وسعت و گسترش بيشترى می يافت و برج و باروهاى دوران صفويه شهر را محدود ساخته بود، ناصرالدين شاه، ميرزا يوسف مستوفى الممالك صدر اعظم و ميرزا عيسى وزير طهران را مأمور ساخت كه براى پايتخت محدوده و نقشهاى در نظر گرفته و با وسعت بيشترى پيرامون آن خندقهاى جديدى حفر كنند. اين دو نفر با همكارى يك نفر مهندس فرانسوى به نام مسيو (بوهلر) و جمعى از مهندسان و معماران ديگر، نقشهاى براى طهران طرح كردند تا حدود مساقات و منضمات و مواقع ورودى و مدار خط و مسير خندقها و ابعاد و اقطار و ساير جهات اين كار روشن گردد، با اين طرح اراضى وسيعى داخل محدوده شهر قرار گرفت و به اين كيفيت شهر تهران مجددا با خندقهايى محصور گرديد و ارتباط شهر با داخل، با 12 دروازه تأمين گرديد. به عقيده اکثر تاريخ نگاران ، قاجاريه در اصل طايفه يي از نژاد مغول بودند، که همراه با چنگيز و جانشينان او به کشورهاي اسلامي آن روزگاركه در « ايران » ، شامات و مخصوصآ در حدود ارمنستان مستقر شده بودند.
اين طايفه به هنگام تشکيل سلسله صفويه به ياري شاه اسماعيل صفوي شتا فتند . پنجاه سال بعد ، در زمان شاه عباس اول که پنجمين پادشاه سلسله صفوي بود ، قاجاريه براساس مقاصد سياسي – نظامي خويش از محل اصلي خود به نقاط مختلف کوچ داد و به مرور زمان، آن دسته از قاجاريه که به منظور جلوگيري از دستبرد هاي ترکمانان در استرآباد و گرگان مستقر شده بودند در اواخر عهد صفوي قدرت بسيار يافتند و چابک سوران در ظهور « نادر » که از نوابغ عصر خود بود ، در ارتش جهانگشاي او نقش مهمي داشتند و حکومت استر آباد و گرگان نيز معمولا در دست بزرگان طايفه بود .
« نادر » ، سرانجام به دست سران « قزلباش » که از فرماندهان سپاه او بودند ، کشته شد و با مرگ او ، ، بار ديگر خان هاي مدعي سلطنت براي تصاحب تاج و تخت به جان هم افتادند . در روزگار قديم تغيير سلطنت هميشه با آشوب ها و قتل و غارت ها و جنگ ها ي خونين همراه بود .. « نادر » که کشته شد ، رقيبان به جان هم افتادند . جنگ هاي خونين مدعيان سلطنت يازده سال نمام به طول انجاميد و سرانجام از مدعيان تاج و تخت ايران دو نفر بيشتر باقي نمانده ، يکي از اين دو « محمد حسن خان قاجار ، پدر آقا محمد خان بود که بر سواحل خزر و شمال ايران تا اصفهان مستولي بود ، و ديگري کريم خان زند که بر فارس و قسمتي از ايران غربي فرمانروايي داشت . اما محمد حسن خان به دست خودی ها کشته شد . « آقامحمد خان » قاجار ، بعد از کشته شدن پدر، از بيم دشمنان خانوادگي که قصد جانش را داشتند به « صحراي يموت » گريخت و نزد ترکمانان پناه جست و بعد از چهار سال دربدري به دربار کريمخان زند برده شد و « خان زند » او را تحت حمايت خود گرفت و با خود به شيراز برد . « آقا محمد خان قا جار » ، که به وسيله دشمنان پدرش « مقطوع النسل » شده بود، تا هنگامي که ساعات عمر « خان زند » به شمارش افتاد به گروگان در دربار کريمخان بود، و چون به وسيله يکي از زنان حرم که با او نسبتي داشت از مرگ قريب الوقوع خان زند با خبر شد ، خان را مرده انگاشت و با چند تن از سران قاجاريه ، که مثل خود او در دربار کريمخان گروگان بودند ، بي خبر از شيراز گريخت
روزي که تهران پايتخت ايران شد
آقا محمد خان قاجار تهران اين دهکده کوچک را پايگاهي براي استقرار حکومت قاجار قرارداد تهران به خاطر شرايط بسيار مساعد سوق الجيشي اش عملاً پايتخت و ستاد نظامي شد . منطقه شمالي تهران به ظاهر از روزگار گذشته به شاهان و اميران و بزرگان اختصاص داشته ، و اين همان منطقه اي است که بازار تهران و کاخ گلستان در آن قرار دارند . در محلي که پادشاهان قاجار بعدها در آن ارک سلطنتي و کاخ گلستان را بنا کردند قبلاٌ به دستور شاه عباس باغي احداث شده بود به نام «چها ر باغ » و چنارها ي کهن آن به چنارهاي شاه عباسي معروف بوده است
در همان دهه اول فرمانروايي او ، تهران بطور محسوسي رو به آباداني گذاشت . « پيترودلاواله » ، که در سال 1618 ميلادي از تهران گذشته ، نوشته است که : « اين آبادي وسيع و بزرگ است ، اما جمعيت کمي دارد . اکثر محلات اين شهر باغستانهايي است که درختان ميوه دارند . تمامي کوچه ها آب جاري دارند و با سايه درختان چنار پوشيده شده اند به همين جهت اين شهر را «شهر چنار» ناميده اند .
در ايام سلطنت سلسله صفويه ، شهر تهران شهر چندان قابلي نبوده است و جمعيت کمي که در آن ساکن بوده اند ، مايه شهرتي براي اين شهر نشده اند . مردم تهران دهقان و زارع بوده اند ، و محصولات آنان ، گندم و جو و حبوبات بوده وگله هايي هم داشتند ، پشم نيز عمل مي آورند و قزوين و قم حمل مي شده است . در فتنه افغان ، مهاجمين افغاني به بهانه اينکه دروازه شهر را دير گشوده اند، دست به کشت و کشتار مردم تهران زدند و شهر را بکلي خراب کردند آباداني تهران در زمان آقامحمد خان« مسيو اوليويه » در يادداشت هاي خود پس از اشاره به سوابق تاريخي تهران و بناهاي صفوي و خراب شدن و انهدام آن بنا ها در فتنه افغان ، مي نويسد : آقا محمد شاه که پايتخت خود را در اين شهر قرار داد ، کاروانسر اها و مکان هاي مرغوب بنا کرد .. ارک و عمارت شاهي ، سعت و نيکويي عمارت و زينت باغ و فراواني آب را دارد اين ارک در طرف شمالي شهر واقع شده و به قدر يک چهارم شهر بزرگي دارد و مانند خود شهر به شکل مربع با ديوارهاي بلند و عريض با خندقي پهن و عميق ، و تمامي اين حصار از گل ساخته شده است . حصار شهر ، مربع است و به مقدار دو ميل بيشتر دور دارد ، اما به قدر نصف داخل آن مسکون نيست . باغهاي وسيع پر از درخت ميوه در آن است و در وسط هر ضلعي از بارو ، دروازه يي ساخته اند که به هنگام ضرورت ، به وسيله برج هاي گرد و مدور ، که دو عراده توپ در آن مي توان جاي داد. »« مسيو اوليويه » ، سياستمدار و پزشک معروف فرانسوي ، آن گاه به پيش بيني آينده تهران مي پردازد و عظمت امروزي تهران را پيش بيني و به عبارت بهتر پيشگويي مي کند« با وجود سعي و کوشش زيادي که آقا محمد شاه در ازياد جمعيت شهر به عمل مي آورد و حمايت و اعانتي که از کسبه و تجار مي کند ، خاصه آنهايي که به تازگي به تهران مهاجرت کرده در آن شهر مسکن مي کنند ، هنوز جمعيت آن تاريخي که ما وارد شديم بيشتر از پانزده هزار کس نبود . قراول و عملجات ديواني را نيز که به قدر سه هزار نفر مي شدند ضمن اين جمعيت به شمار آورديم
ورود آقا محمد شاه به تهران
“مسيواوليويه” به تشريفات ورود آقا محمد خان به تهران اشاره ميكند،روز چهاردهم شاه تشريف خواهد آورد. روز پانزدهم شاه نيامد، چون ساعت سعد نبود. دو روز تاخير شد.روز بيستم شاه وارد شهر شد، ، در عمارت دوم خود فرود آمدند، “مسيواوليويه” آن گاه به بررسي افكار عمومي مردم ايران پرداخته مينويسد: « حقيقت اين است كه آقا محمدخان نظمي بنيان نهاده، راهها كمال امنيت و كاروانيان از گزند راهزنان ايمن شدهاند و در تمامي قلمرو مملكت آسودگي وجود دارد. كدام معجزه او را به تاج و تخت رسانده است.باري، در اول فرمانروايي تهران روبه توسعه وآباداني گذاشت،. شاهان بعدي قاجار هم كه قصرها و كاخها داشتند بنا به خلق و خوي ايلياتي خود، خيلي ساده زندگي ميكردند.تهران در حدود 15 هزار نفر جمعيت و حدود شهر از شمال به خياباني كه بعدها سپه ناميده شد، سحرگاه روز 12 ذيالحجه 1211 هجري قمري، هنگامي كه آقامحمدخان در اردوگاه سپاه پيروز خوددر خواب بود، سه نفز از نوكرانش كه شب پيش مورد غضب او قرار گرفته بودند و شاه به آنها وعده مرگ داده بود، وارد خوابگاه آقا محمدخان شدند و به ضرب شمشير او را از پاي درآوردند، همچنانكه پيش از آن نيز فرماندهان سپاه نادر او را در خواب سرش را از تن جدا كرده بودند.
آقا محمدخان و نادرشاه سرنوشت يكساني داشتند«آقا محمدخان قاجار» و جانشينش «فتحعلي شاه» كه برادرزاده او بود، آقا محمد خان و فتحعلي شاه آخرين پادشاهاني بودند كه بدون تاييد خارجيان به سلطنت رسيدند. ، اما بعد از آن سرنوشت حكومت رسين به تخت و تاج بدون موافقت روس و انگليس ميسر نميگرديد.
تهران فتحعليشاه
فرستادگان ناپلئون بناپارت، كه در زمان فتحعلي شاه قاجار به ايران آمدهاند، جمعيت اين شهر را سيهزار نفر نوشتهاند. يكي از ديپلماتهاي انگليسي هم كه سال ها پيش به تهران آمده است، «خانههاي تهران چندان خوب نيست و. تنها بنايي كه قابل ملاحظه است مسجد شاه ميباشد كه ناتمام است. افواها ميگويند كه 150 كاروانسرا و به همين شماره حمام در تهران وجود دارد. اين شهر دو عمارت ييلاقي سلطنتي دارد كه يكي قصر قاجار است و ديگري قصر نگارستان كه مشغول ساختن آن هستند» مسجد شاه، بناهاي باغشاه، برج نوش، كاخ نگارستان، قصر لالهزار و كاخ نياوران ار آثار دوران فتحعليشاه است و امروزه، تمامي آنها جز مسجد شاه و كاخ نياوران از بين رفته است. در زمان فتحعليشاه تغييرات عمدهاي در تهران صورت گرفت و اگر جنگهاي طولاني ايران و روس و غرامتهاي آن نبود، شايد فتحعليشاه فرصت مييافت كه تهران را زيباتر و وسيعتر كند. فتحعليشاه در حدود هفتاد سالگي درگذشت. اگر ناپلئون پيروز شده بود و فتحعليشاه كه متحد او بود، از فتوحات او سهمي گرفته بود، امروز تاريخ درباره او قضاوت ديگري داشت
تهران محمدشاهي
فتحعليشاه قاجار، يك سال پيش از مرگ، فرزند دلير خود «عباسميرزا» را از دست داده بود. و بمنظور قدرداني از دليريهاي او در طي جنگها ، فرزندش « محمد ميرزا» را به وليعهدي برگزيد و به تبريز فرستاد. از آن هنگام بود كه تبريز وليعهدنشين شد و اين سنت تا پايان سلطنت قاجاريه برقرار ماند.بعد از مرگ فتحعليشاه در هر گوشه مملكت يكي از عموهاي شاه مدعي سلطنت شد. حتي يكي از آنها هم در تهران به تخت نشست و به نام خود سكه زد، اما تمامي اين تلاشها بيهوده بود و سرانجام محمدشاه تحت حمايت وزراي مختار روس و انگليس به تهران رسيد. ميدانيم كه يكي از موارد قرارداد «تركمنچاي» تضمين سلطنت ايران در اولاد عباسميرزا نايبالسلطنه بود و روسيه در طول سلطنت قاجاريه بر اين تعهد وفادار ماند. اوضاع آشفته ايران در طول سلطنت چهارده ساله محمدشاه، مانعي براي كار عمران و آباداني و توسعه تهران به شمار ميرفت پايتخت ايران در اين دوره توسعه چشمگيري پيدا نكرد.
تهران عهد ناصري
سلطنت ناصرالدين شاه دوران آباداني و توسعه پايتخت ايران به شمار ميرود و اگر آثار ارزنده آن دوران تخريب نميشد، امروزه تهران يكي از شهرهاي زيبا و ديدني شرق بود. آثار دوره ناصري بسيار است، به ناچار فهرستوار به برخي از آنها اشاره ميكنيم.يكي ار بناهاي عهد ناصري ساختمان مدرسه دارالفنون است. عمارت دارالفنون، كه قسمتي از آن هنوز باقي است، محوطه بسيار وسيعي بود كه تقريبا تمامي ضلع جنوبي ميدان امام خميني را دربر ميگرفت و آن قدر وسعت داشت كه در آن عمليات ورزشي و مانورهاي پياده نظام و توپخانه اجرا ميشد.در يازدهمين سال «عهد ناصري» يك سرتيپ فرانسوي كه معلم توپخانه دارالفنون بود، نقشهاي براي تهران فراهم آورد كه در همان زمان به چاپ رسيد. اين نقشه كه اصل آن موجود است، نشانگر آن است كه در 143 سال پيش محوطه پايتخت درون دو قلعه تو در تو قرار داشته است. قلعه اول به دور شهر كشيده شده بود و سه كيلومتر طول داشت. قلعه دوم به حفاظت كاخهاي سلطنتي اختصاص داشت، ديوارهاي قلعه دوم و خندق دور آن، در صورت لزوم، شهر را از محوطه «ارك» و اقامتگاه شاه جدا ميكرد و اگر دشمني ميتوانست به درون شهر نفوذ كند، حصار و باروي دوم با خندق دور آن، كاخهاي سلطنتي را از هجوم دشمن در امان ميداشت. در بيستمين سال سلطنت تغييرات زيادي در ساختار پايتخت بوجود آمد و تهران از سوي دروازه شميران، كه مدخل در «پامنار» قرار داشت. نظارت بر برنامههاي نوسازي تهران از طرف شاه به «ميرزا يوسف مستوفي الممالك» واگذار شده بود. مستوفي الممالك مردي درويش و محترم بود. بعدها ميرزا حسن كه پسر او بود، با همين لقب جاي پدر را گرفت مراسم آغاز نوسازي تهران با تشريفات خاصي برگزار شد و ناصرالدين شاه شخصاً با كلنگ نقرهاي كه در دست داشت، نخستين كلنگ را بر زمين زد. از همان روز هم تهران «دارالخلافه ناصري» ناميده شد. با اجراي طرح نوسازي تهران تمام برجها و باروها و استحكامات دفاعي تهرانِ فتحعليشاهي را خراب و خندقهاي عميق شهر را پر كردند. مسافت دورِ شهر هم كه سه كيلومتر بيشتر نبود، به نوزده کیلومتر افزایش یافت. خندق جدید تهران را هم به تقلید از خندق پاریس هشت ضلعی ساختند. ، در آخر سلطنت ناصرالدین شاه ، از دارالخلافه ناصری نقشه برداری کردند و ” دروازه دولت ” که حد شمالی شهر بود ، با “خانی آباد” در جنوب شهر 82 ذرع اختلاف ارتفاع داشت و مسیل های جدید را با توجه به این نقشه ساختند.در آخرین سالهای دوران ناصری مسافت دور محیط شهر تهران بالغ بر22 کیلومتر بود و دوازده دروازه داشت. این دروازه ها در دهه اول سلطنت رضا خان، به بهانه تعریض خیابان ها و نوسازی شهر تخریب شد. از ديگر آثار اين عهد «قصر عشرتآباد» است. باغ عشرتآباد و قصران ايجاد شده و از آثار ديگر اين دوره « قصر ياقوت» و قصر «سلطنت آباد». باغ « عيش آباد » از آثار اين دوره است و «قصر اميريه» كه محل زندگي كامران ميرزا، پسر شاه است .مسجد و مدرسه سپهسالار نيز در عهد ناصري بنيان نهاده شد.. از يادگارهاي ديگر اين دوره راه آهن حضرت عبدالعظيم به كار افتاد و ترامواي اسبي تهران نيز داير گرديده بود برچيده شد.اتاق موزه: اين بنا در ضلع شمالي باغ گلستان قرار دارد. ناصرالدين شاه اين بنا را براي حفظ آثار قديمي و اشياي قيمتي ساخت. «تالار الماسيه» را، كه از آثار فتحعليشاهي بود، خراب كردند و اتاق موزه و حوضخانه را ساختند كه هنوز هم باقي است. «تالار آينه» نيز در همين محل بنا شد. اين تالار از آثار ارزنده عهد ناصري است. «تالار برليان» در محل سابق «تالار بلور» كه ار بناهاي فتحعليشاهي بود ساخته شد و تخريب و بازسازي آن به جهت فرسودگي اين بنا بود.«كاخ ابيض» در گوشه جنوب غربي محوطه كاخ گلستان ساخته شد به سبب سفيديِ نمايِ بيروني آن، اين كاخ را ابيض ناميدهاند.
ميدان توپخانه نيز از آثار عهد ناصري , در محوطه مقابل كاخهاي سلطنتي در ميدان ارك بود. وقتي تهران توسعه پيدا كرد و اراضي خارج از محوطه ارك آباد شد، محل فعلي توپخانه را به صورت ساختمانهاي دو طبقه ساختند و توپهاي مقابل محوطه ارك را به آنجا منتقل كردند.. از احداث ميدان توپخانه چندين سال ميگذرد و در اين مدت ساختمان اين ميدان چندين بار تغيير شكل يافته و امروز اثري از آن بناهاي ناصري، مظفري و رضاخاني در اين ميدان وجود ندارد و همه تخريب گرديده است. ميدان توپخانه قديم چهار دروازه داشت: دروازه شرقي، ورودي خيابان لالهزار بود، دروازه جنوب شرقي، اول خيابان ناصريه بود و دروازه غربي، ورودي خيابان علاءالدوله دروازه جنوب غربي هم ورودي خيابان باب همايون و كاخهاي سلطنتي بود.
تهران عهد مظفري ومحمد علي شاه
بعد از ناصرالدين شاه مظفر الدين ميرزا به سلطنت رسيد ، در دوران مظفر الدين شاه تنها بنائي كه ايجاد كرد و در خور اهميت بود، قصر فرح آباد كه خودش ساخت و نامش را هم انتخاب كرد .. در دوره اين پادشاه چشم و گوش مردم باز شد، ارتباط با فرنگستان بيشتر شد، روزنامه هاي بيشتري انتشار يافتند، پيشرفت معارف و مدارس جديد به مرحله عمل در آمد، اتومبيل و تلفن معمولي شد و در علم سياست هم رقابت روس و انگليس تا حد روياروئي نظامي به اوج خود رسيد در پايان محمد علي شاه خلع و تبعيد شد و دولت انقلابي مشروطه بر سر كار آمد، و سيد ضياء نخست وزير شد، ، سيد وعده اصلاحات داد و عمران و آباداني در پايتخت. در حكومت سه ماهه سيد ضياء، حركتي چشم گير داشت و سنگ بناي شهرداري نوين گذاشته شد.. خيابانها به سرعت سنگ فرش شد، هاي اطراف پايتخت را شوسه كردند و نظافت شهر در اندك زماني بهبود نسبي پيدا كرد ، تهران با همان استخوان بندي و خيابانهاي تنگ از كثافت بيرون آمد. و بعد از سلطنت او نيز ادامه يافت. ايجاد جاده هاي شوسه ، راه آهن سراسري، ساختمانهاي جديد دولتي، خيابان بندي هاي جديد در طول حكومت بيست ساله ديكتاتوري به صورت يك اصل ثابت و تغيير نا پذير دنبال شد و اين بعد از حركت چشم گير زمان ناصر الدين شاه، نخست اقدام فراگير شهري بود با اين تفاوت كه در حركت دوران ناصري هر چه بود تجدد بود .
تهران پهلوی
بیگمان دگرگونیهای بنیادین در تهران از سال ۱۳۰۰به بعد ایجاد شدهاست که به چهار دوره کاملاً جدا تقسیم میشود. سال ۱۳۰۰تا ۱۳۲۰که در طی آن خندق هاو دروازهها از بین رفت و شهر از چهار جهت رو به گسترش نهاد و اندکی شکل منظم و هندسی یافت همچنین ساختمانها و تأسیسات بانک ملی، وزارت امور خارجه، شهربانی کل کشور، ایستگاه راهآهن، دانشگاه تهران و ایستگاه فرستنده رادیو تهران باشگاه افسران و چند بیمارستان مربوط، به این دوره میباشد.سال ۱۳۳۲تا ۱۳۵۷که طی آن شهر تهران به سرعت توسعه یافت و ساختمانها و شهرکها و باغراهها (بلوارها) ی ساخته شد و جمعیت شهر پایه آمار سال ۱۳۵۵به ۴۳۵۰۰۰۰ نفر بالغ گردید.
پايان سخن
بدليل قدمت تاريخي تهران مجبور به تقسيم بندي از نظر دوره اي { سلسله اي و رويدادي } نموده كه يكايك هر دوره بطور اختصار به رشته تحرير درآمد .
نكته مهم وقابل اشاره انكه تاريخ تهران در دوره پهلوي بسيار خلاصه بيان گرديد نه بخاطرآنكه اقدامات و اثراتي در تهران موجود نميباشد بلكه بررسي تاريخ تهران در دوره پهلوي نياز به زمان بسيار و رشته كلام طولاني دارد كه نگارنده فقط به اين نكته اشاره ميكند كه دوره پهلوي بدور از مستئل سياسي نقطه عطفي در علم و هنر و فرهنگ و زندگي مردم داشت و اندكي ازعقب ماندگي ها ي علمي و فرهنگي و فنون از دنيا جبران شد .
باتوجه باينكه كشور ايران يك كشور مسلمان است لذا پذيرش بعضي از موارد و اصول جاري در كشورهاي غربي هرچند در يك مظر شايد زيبا باشد وليكن با عقليد و اعتقادات ما مغايرت ويا منافات دارد . بي بندوباري دليل پيشرفت نيست وليكن داشتن يك جامعه سالم و معتقد وپاي بند به اصول الهي از آرمانهاي ما ايرانيان است .
سخن كوتاه و ادامه كلام به ديگران سپرده ميشود
منبع و سرچشمه؛ تارنمای انجمن مفاخر معماری ایران ، بیژن علی آبادی
همسفران
با ما همسفر باشید
تشکر دوست گرامی.اما گزارش بدون عکس مثل نماز بی وضو ست!!
شهریار: قبول، اما برخی اوقات خستگی اجازه نمی دهد!! پوزش