سفری دوباره به رامسر
شرایط مهیا شد و دوباره سفری داشتم به رامسر ، این بار در کنار پدر ، پدری که لذت سفر را برای اولین او به من چشاند ، پدری که به زودی درباره اش بیشتر خواهم نوشت. سفر خوبی بود که با دیدار جناب آقای حلاج و همسر گرامیشان ، لذت سفر دو چندان شد. سفری که بنا به توصیه های آقای حلاج قرار شد ؛ چشمه دمکش را ببینم که یک روز از ساعت 5 صبح تا 8 کنارش بودیم و او با ما یار نبود … و سفارشی دیگر از ایشان برای بازدید از عمارت کلانتری شهر رامسر ، در فکر بودیم که چطور داخل این عمارت را ببینیم که این بار یار با ما بود به علت داشتن دوربین و عکاسی در شهر ما را گرفتند و این توفیق ناخواسته حاصل شد و داخل این عمارت زیبا را دیدم و صد افسوس که این عمارت به دست نا اهلان افتاده و به زودی اثری از آن نخواهیم دید.

با دوربین کوچک دیگرمان چند عکسی به یادگار از کلانتری گرفتیم ، اما چون نمی خواهیم دوباره بازداشت شویم از انتشارش پرهیز می کنیم.

همسفران
با ما همسفر باشید
شهریار جان، انشااله سایه پدراتان مستدام باشد و شاد باشد.
نمیدانم چرا با اینکه سهم سبزی در دیار ما زیاد نیست، کله همه بوی قرمه سبزی میدهد؟
شهریار: چه کنیم برادر ، قرمه سبزی خوش مزه است دیگر ، لذتی است دزدکی دین و عکس گرفتن