بانو عظمی کسرائیل خانم ملقب به افتخارالدوله
بانو عظمی سومین دختر (ناصرالدین شاه و عفت السلطنه) با نام اصلی کسرائیل خانم است که ملقب به افتخارالدوله می شود. بانو عظمی همسر ابوالفتح خان صارم الدوله پسر سردار ایروانی شد و …
بانو عظمی متولد سال 1236 خورشیدی (1273 قمری) در شهر تهران است . وی دختر همسر صیغه ای ناصرالدین شاه یعنی عفت السلطنه است و خواهر مسعود میرزا ظل السلطان است.
بانو عظمی پس از ازدواج با همسر خود که تابعیت روسی داشت و ایروانی بود به دنبال گرفتن تابعیت کشور روس بود که موفق نیز شد. نام بانو عظمی تا اسفند 1264 کسرائیل بود (جمادیالثانی ۱۳۰۳ ق) که در نوروز 1265 از پدر خود یعنی ناصرالدین شاه ملقب به بانو عظمی شد. لقب افتخارالدوله در روزگار نوجوانی توسط برادرش به وی داده شده بود.
ثمره ازدواج بانو عظمی و ابوالفتح خان صارم الدوله 5 پسر و یک دختر بود که برادرش مسعود میرزا ظلالسلطان در 13 اردیبهشت 1261 خورشیدی (۱۴ جمادیالثانی ۱۲۹۹ ق) 5 دختر خود را به 5 پسر بانو عظمی داد و جشن 4 زوج در یک روز در باغ و خانه ظل السلطان (عمارت مسعودیه) با حضور ناصرالدین شاه قاجار برگزار شد.
- شوکتالسلطنه را به قهرمان میرزا (که بعد از پدر ملقب به صارمالدوله شد)
- عزیزالسلطنه را به خان بابا خان
- عفتالدوله را به بدیعالملک
- بدرالدوله را به سلطان محمدخان
- قمرالدوله را به عباسقلی خان
داستان حضور ناصرالدین شاه در این عروسی و چشم چرانی های او و … خواندنی است (بسته زیر را باز کنید تا بیشتر بخوانید)
داستان حضور ناصرالدین شاه در عروسی
صبح رفتیم بیرون. دیشب از نصف شب باران شروع شدهبود. صبح هم كه من برخاستم، باز هم در كمال شدتمیبارید. ناودانها كار میكرد. باران زیاد میآمد. امروز درخانة عفتالسلطنه مادر ظلالسلطان، مجلس عقدكنان است.دخترهای ظلالسلطان را، برای پسرهای افتخارالدوله عقدمیكنند. ـ شوكتالسلطنه را به امیرزاده؛ ـ عزیزالسلطنه را به خانباباخان؛ ـ شمسالنهار را به بدیعالملك؛ ـ زینتالملوك را به سلطانمحمدخان میدهند. عقد را روز شنبه 12 جمادیالاول كرده بودند؛ مجلس ومهمانی امروز است. بنابود ما هم به عروسی برویم، صبح كه دیدم این طور بارندگی است، رفتن را موقوف كردیم.
ظلالسلطان هم آمد به حضور، به او گفتم نمیروم. چهار ساعت به غروب مانده باران ایستاد؛ هوا باز شد؛ دوباره عازم شدیم برویم. مردم هیچكس خبر نداشت؛ تا خبر شدند و كالسكه واسب حاضر شدند، قدری طول كشید. بعد كه همه چیز حاضر شد، سوار شدیم رفتیم. در بین كه عقدكنان است و مجلس مهمانی و محشر و قال مقال، دخترِ مادرِ ظلالسلطان ـ كه اسمش افتخارالدوله است ـ زن صارمالدوله، مادر دامادها كه تازه همراه ظلالسلطان از اصفهان آمده است و آبستن بود دردش گرفته بود، میخواست بزاید. در اطاق دیگر، اوضاع زاییدن او را فراهم آورده بودند.
خلاصه از در شمسالعماره سوار كالسكه شدیم. هوا خیلی سرد بود. به واسطة آمدن باران، زمینها هم خیلی گل بود. رفتیم خانة ظلالسلطان پیاده شدیم. ظلالسلطان، نایبالسلطنه 14، مردم زیادی بودند. یكراست رفتم اندرون به نایبالسلطنه و ظلالسلطان گفتم شماهم بیائید. نایبالسلطنه آمد. اما ظلالسلطان ـ چون عروسیبود ـ خجالت كشید، نیامد. خلاصه رفتم اندرون؛ تالار مجلس، همة زنها، هركس را میخواستی از صاحبخانم گرفته تا از كشكول در رفته، همه بودند بجز حرمخانه. تومانآغا ، تورانآغا ، زن امامجمعه، زن معیر ، همگی از پیر و جوان، عمهها، دخترهای فتحعلیشاه، همه بودند. بعضی خوشگل، بعضیبدگل، دختر مخبرالدوله، زن میرزا جوادخان خیلی خوشگل بود. دختر دیگر فخرالدوله، زن اسمعیل خان پسر سردار محلاتی، برعكس خیلی بد بود. شوهرش هم چندی است گریخته است، رفته است هند. آنجا قدری نشستیم، نارنگی خوردیم؛ غلیانی كشیده شد. از چهار عروس دو عروس را بهحضور آوردند؛ عزتالدوله هم بود. دیگر ملاابو و از اینقبیل اشخاص هر كه را بخواهی بود. بعد آمدیم بیرون، از پلههای عمارت رفتیم بالا. دستة اهل طرب، محمدصادق، غلامحسین، كمانچهچیها، همة مطربها و رقاصها بودند. دورغلام گردش پلة عمارت نشسته بودند. میزدند و میخواندند. ما آمدیم تالار.
ظلالسلطان، نایبالسلطنه، سایرین همه بودند. امینالملك، موچولخان ، آقاوجیه و بعضی از پیشخدمتها بودند. درین بین كه از دَرِ باغ سرخوانچه پیدا شد، جلو خوانچه موزیكانچی و نقارهچی و رقاصها بود[ند]. یك پسرة رذلی اسمش كریم سركهایست، جلو خوانچه رذالت میكرد. جلو خوانچه هم اشخاص عجیب، غریب دیده شد. حكیمالممالك را دیدم . امینحضور، حاجیبهاءالدوله ، جعفر، میرزارضاقلی مستوفی عراقی سرجنبان، جهانسوزمیرزا، از همین قبیل اشخاص زیاد بود. حكیمالممالك و امینحضور، از خفت همراه خوانچه اندرون نرفتند. آمدند بالا. امینحضور تعریف یكی از رقاصهای خوانندههای بالا را میكرد. پسره، هشت نه سال بیشتر نداشت. امینحضور متصل میگفت: این، بزرگ شود خیلی خوب میشود؛ تعریف میكرد. موچولخان، او را توبیخ میكرد؛ میگفت: امینحضور، از تو قبیح است. پنجاه سال داری، دیگر بس است. بد چیزی [است]، تعریف بچه رقاص را میكنی! امینحضور، باز تعریف میكرد.
بعد گفتم خوانندهها آمدند، توی تالار نشستند. قدری هم آنجا زدند. بعد آمدیم گلخانة ظلالسلطان گردش كردیم. محمدصادق آمد. یك پیانو توی گلخانه بود؛ او را قدری زد. یك قناری هم آنجا هست. تا دست به پیانو میزنند، قناری هم میخواند. خیلی چیز غریبی است! تا دست به پیانو زد، قناری هم خواند! قدری هم آنجا گردش كردیم. بعد آمدیم منزل ظلالسلطان. یك عقد وعروسی دیگر هم دارد. دختر مستوفیالممالك را برایجلالالدوله عقد میكنند. گویا روز هجدهم، مجلس زنانهدر خانة میرزاعیسی وزیر است
به دستور ظلالسلطان ابوالفتح خان (همسر بانو عظمی) گماشته و وزیر وی در اصفهان شد و بانو عظمی زمینها و املاک بسیاری را در اصفهان خریداری و به نام خود کرد.
ابوالفتح خان صارم الدوله شوهر بانو عظمی در 27 بهمن ماه سال 1266 خ درگذشت و بانو عظمی 30 ساله بدون شوهر شد. در کتاب دختران ناصرالدین شاه ، فاطمه قاضیها اشاره شده است که ؛ ظل السلطان با صارم الدوله خصومت داشت تا جائی که اورا به قتل رساند. ظلالسلطان در کتاب سرگذشت مسعودی چنین راجع به صارمالدوله شوهر خواهرش چنین مینویسد:
تمام مكنتش روزی كه آمد درب خانة من، چهل هزار توماننمیشد. بعد از خواست خدا، به واسطة من، امروز صاحب دوكرور مكنت و دولت شدهاند. بیجهت و سبب، خودش وبچههایش و زنش [ افتخارالدوله] ـ كه همشیرة من باشد ـ چهخیانتها به من كردند، در عوض آن مهربانیهای من! این مطالب را جزخداوند ـ تبارك و تعالی ـ كسی نمیداند. امیدوارم عدالتخداوندی، میانة ما حاكم باشد.
افتخارالدوله چند ماه پس از مرگ همسرش، از اصفهان به تهران مسافرتكرده و برای شاه انگشتر الماس هدیه آورد و ناصرالدین شاه نیز، درروضهخوانی او شركت كرد. اعتمادالسلطنه به این مطلب در خاطرات 4 و 9محرم 1306، به شرح ذیل اشاره نموده است :
خانباباخان پسر صارمالدوله مرحوم با والدهاش افتخارالدوله دخترشاه از اصفهان دیروز آمدند. امروز همراه جلالالدوله حضور آمد … از جملة تازگیها روز ششم ماه افتخارالدوله، بانوی عظمی ـ كه ازاصفهان آمده ـ شنیدم دو حلقة انگشتر الماس پیشكش حضور شاه برده بودكه یكی پیشكش شاه است و دیگری را برای برادرم عزیزالسلطان آوردم.تملق را به چه درجه رساندهاند. شاه هم انگشتر را به فخرالدوله داده بود.ظاهراً از این وضع پیشكش بیقاعده، چندان خوششان نیامده. در حقیقتانگشتر هم مناسب نبود [ كه] دختر به جهت پدر، پیشكش یا سوغاتبیاورد.
بانو عظمی پس از مرگ همسرش از پرداخت مالیات املاکش به سبب تبعه روس بودن،خودداری می کرد و سفارت روسیه نیز پشتیبان او بود. استاد عبدالله انوار در دیداری حضوری در سال 97 از شوریدگی و عیاشی بانو عظمی 30 ساله بسیار گفت، که شاید در گزارشی کامل به آن پرداخته شود.
بانو عظمی در دی ماه 1314 خ (شوال ۱۳۵۴ ق) در سن 78 سالگی درگذشت و در شاه عبدالعظیم حسنی در کنار همسر و پدرش ناصرالدین شاه قاجار به خاک سپرده شد.
آثار و اماکن مرتبط با بانو عظمی کسرائیل خانم ملقب به افتخارالدوله : خانه بانو عظمی که در حال ویرانی است ، خانه باغ ابوالفتح خان صارم الدوله همسرش که مصادره و تخریب شد . حرم عبدالعظیم حسنی مدفن ایشان
آثار و اماکن با ارتباط کم بانو عظمی کسرائیل خانم ملقب به افتخارالدوله: عمارت مسعودیه
وقایع و اتفاقات مربوطه بانو عظمی کسرائیل خانم ملقب به افتخارالدوله: یوم التوپ و مشروطه
ته نویس) این گزارش به رسم معمول و بدون اجازه و با افتخار تقدیم می شود به بانو نصر ، دوست عزیزی که خیلی محبت دارند و مشتاق دیدارشان هستم بسیار
همسفران
با ما همسفر باشید
داستان قشنگی ، خوشم امد و زیبا مخصوصا قسمت چشم چرانی ناصری ??????
گاهی تلخ داشت داستان گاهی خشم گاهی لبخند
لذت بردم و مرسی استاد ??
عاشق داستان های ناصرالدین شاهم
نمیدونم چرا با اینکه پادشاه که ادم جالبی نبود ولی اتفاقات زمانشو خوشم میاد بخونم و بشنوم
شهریار: سلام بر شما، واقعا حیف بود داستان ناصرالدین شاه را حذف می کردم، خود هم دوستش داشتم